جملات زیبا و دلنشین | شعر

جملات زیبا و دلنشین

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی...

درباره من
سلام
اینجا حرفها یا شعرایی که حالمو توصیف میکنه و چیزایی که ازشون درس میگیرم رو مینویسم و فقط برای آرامش خودم مینویسم و مطالب اینجا مخاطب خاصی نداره. . .
تا جایی که بتونم سعی می کنم منبع مطالبی رو که از خودم نیست رو درج بکنم
امیدوارم خوشتون بیاد
نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه پنجم دی ۱۴۰۰ ساعت: 9:45

برای سوخته دل، بستر و مزار یکیست
تمشکِ ترشِ لب و تُنگِ زهرمار یکیست

تفاوتی نکند اشک و بغض و هق هقِ ما
مسیرِ چشمه و سیلاب و آبشار یکیست

هنوز گُرده ی سهراب، سرخ مثل عقیق
هنوز رسمِ پدر سوزِ روزگار یکیست

هنوز طعنه به جان میخرد زلیخا و
هنوز بر درِ کنعان امیدوار یکیست

هزار بار دلم سوخت در غمی مبهم
دلیلِ سوختنش هر هزار بار یکیست

حرام باشد اگر بی وضو بغل گیرم
که قوسِ پیکره ی برنو و دوتار یکیست

شبی ترنج به بَر میکشد شبی حلاج
شکایت ازکه کنیم ای رفیق؟!دار یکیست

دو مصرع اند دو ابرو شکسته نستعلیق
میانِ هر غزلی بیتِ شاهکار یکیست

به دستِ آنکه نوازش شدیم، تیغ افتاد
دلیل خون جگریِ من و انار یکیست!

به دشنه کاریِ قلبم برس ادامه بده
خدای هر دوی ما انتهای کار، یکی‌ست

حامد عسکری

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه پنجم تیر ۱۳۹۹ ساعت: 12:32

 

هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ

وین خانه و فرش باستانی هم هیچ

از نسیه و نقد زندگانی، همه را

سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ

خاقانی

در گذرگاه زمان ،خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می‌گذرد

عشق‌ها می‌میرند ، رنگ‌ها رنگ دگر می‌گیرند

و فقط خاطره‌هاست که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می‌مانند

مهدی اخوان ثالث

نويسنده :مهدی
تاريخ: چهارشنبه بیستم فروردین ۱۳۹۹ ساعت: 9:25

 

هر که آب است, با تو آب تر است

با تو حتی لب سراب, تر است

روی تو ماه چهارده معصوم

شب ات از روز آفتاب تر است

غیبت این حضور ممکن نیست

چه کسی از تو بی نقاب تر است

" ماعرفناک  حق  معرفتک "

گرچه عشق ندیده ناب تر است

تو دعای فرج بخوان که دعا

از لب دوست مستجاب تر است  

ميلاد دوازدهمين گل بوستان امامت و ولايت، امام عصر و الزمان مبارک

نويسنده :مهدی
تاريخ: جمعه یکم فروردین ۱۳۹۹ ساعت: 14:31

خدا کند یه اتفاق خوب بیافتد وسط زندگیمان
آری همينجا،وسط بی حوصلگی های روزانه مان
نگرانی های شبانه مان،وسط زخمهای دلمان
آنجا که زندگی را هیچوقت زندگی نکردیم یک اتفاق خوب بیافتد
انقدر خوب که خاطرات سالها جنگیدن وخواستن ونرسیدن از یادمان برود
آنگونه که یک اتفاق خوب همین الان همین ساعت
همین حالا از پشت کوهای صبرمان طلوع کند
طلوعی که غروبش غروب همه ی غصه هایمان باشد برای همیشه...
خدایا این سرزمین پاکی و عشق را همواره شکوفا کن و دلهای مردمانش را شاد
خدایا ایران ما را چشم بد مرساد
پروردگارا ما مقلب خوان ندایت می دهیم

ای ز تو تغییر حال و سالها،حال ما را کن تو خوشتر حال ها

نوروزتان مبارک

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۶ ساعت: 11:32

تلفیـق دو عـطر زندگـی یعنی این
لبـخنـد دو چـتـر زندگـی یعنی این
پاییزبرای عشق،فصل خوبی ست
نقطه سـر سطـر زندگـی یعنی این

امید صباغ نو

نويسنده :مهدی
تاريخ: دوشنبه سوم مهر ۱۳۹۶ ساعت: 11:38

ارمنی یک بـار رو زد حـاجـت خـود را گـرفت

خوش به حال ما که عمری در پی ات آواره ایم

ایام عزاداری سید و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) تسلیت باد

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۶ ساعت: 10:53

سخت است بـخندی و دلـت غـم زده باشد      هـر گوشه ی پـیراهن تـو نم زده باشد
سخت است بـه اجـبار بـه جـمعی بـنشینی      وقـتـی دلـت  از عـالـم و آدم زده باشد
احوال من ای دوست چنین است که انگار     یک صاعقه بـر جنگل خـرم زده باشد
بـعد ازتـو شبـیه م بـه یتیمی که به رویش      در جـمع کسی سـیلی محـکم زده باشد
دوراز ادب اسـت ایـنکه بـخـنـدد لـبـم امـا      دیــوار دلــم مشـکـی و ماتـم زده باشد
بـا ایـن همه تـا خـرده نـگیـرنـد عـزیـزان      می خـندم و هـرچـند دلـم غم زده باشد

با اندکی تغییر از : رضا خادمه مولوی

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه هفتم مرداد ۱۳۹۶ ساعت: 12:16

اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن

به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار

همین‌ جا در کویر خویش مروارید پیدا کن

فاضل نظری

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۶ ساعت: 9:59
 

( به مناسبت هفتمین روز وداع با یک جواهر )


همچون نسیمی سایه بانم بی خبر رفت

تک چلچراغ آسمانم بی خبر رفت

ای کاش دردش را به جانم می خریدم

بدجور آتش زد به جانم  بی خبر رفت

این روزها با خاطرش طوفانی ام آه

در ضجه های بی امانم بی خبر رفت

آری شقایق تا ابد خونین جگر شد

بابای خوب و مهربانم بی خبر رفت

شاعر:مینا توکلی

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه هفتم خرداد ۱۳۹۶ ساعت: 11:18

                هرگز منشین متر بزن خوبی خود را

                                              اندازه خوبی به ندانستن آن است. . .

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت: 12:11

دلم گرفته و کاری نمی کند باران

چقدر حال و هوایم شبیه «اهواز» است...

"امیر اکبرزاده"

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه بیست و هشتم اسفند ۱۳۹۵ ساعت: 11:4


حالا که قرار است سال نو شود کم کم باید دل تکانی اساسی کنید

دلتان را بتکانید از رفتنی ها، نبودنی ها، نماندنی ها، نصفه نیمه ها

اما بجایش آدم های وفادار را نگه دارید ؛یک دستی روی سرشان بکشید

که مبادا گرد و غبار کدورت و غم روی آنها نشانده باشید

دور ریختنی ها را بریزید دور تایک فضایی خالی بماند

کار خدا را چه دیدید شاید در سال جدید یکی از جنس نابش به پست تان خورد

که باید بگذاریدش در فضای تر و تمیز و خالی دلتان

از همین حالا برایش جا را باز کنید،دل تکانی تان که تمام شد

برای خودتان آرزوهای خوب کنید و خود را آماده کنید برای اتفاقات قشنگ

ای ز تو تغییر حال و سالها             حال ما را کن تو خوشتر حال ها

نوروزتان مبارک

نويسنده :مهدی
تاريخ: دوشنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۵ ساعت: 11:3

به اسفند دقت کنید می بینید اصلا خود بـهـار است

وصله زمستان به او نمی چسبد . . .

اسفند بهاریست در آغوش زمستان        چون آتش پنهان شده در جان دماوند

مرتضی امیری اسفندقه

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۵ ساعت: 10:28

خیر و شر هر عمل کز آدمی سر می زند

مزد اعمالش به زودی پشت در؛در می زند

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه سوم اسفند ۱۳۹۵ ساعت: 10:29

دل مـرنجان که زهـر دل به خـدا راهی هست

هر که را هیچ به کف نیست به دل آهی هست

مولانا

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۵ ساعت: 10:8

مادرا زود پیر نمیشن، ما یادمون میره نگاهشون کنیم

بعد از خدا ، خدای دل و جان من توئی

من،بنده ای که بار گنه می کشم به دوش

تو، آن فرشته ای که زمهرت سرشته اند

چشم از گناهکاری فرزند خود بپوش...

نويسنده :مهدی
تاريخ: دوشنبه یکم آذر ۱۳۹۵ ساعت: 10:17
         ویزا ، بلیط ، کرب و بلا مال خوب هاست

           سهم چو من پیامک «هستم به یادت» است

جامانده های قافله ی اربعین تو

آقا دوای درد دل خود کجا کنند؟

جا تنگ بوده است و یا ما اضافه ایم!

مردم به چشم طعنه نگاهی به ما کنند

باشد حسین ؛ کرببلا مال خوبها ...

بدها بگو :که عقده دل با چه وا کنند؟

ما هم دل شکسته به دست می رویم تا

ما را غبار صحن و سرای رضا کنند

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۵ ساعت: 12:4

سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم

آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم

امام فخر رازی

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه دوم آبان ۱۳۹۵ ساعت: 13:30

از بس که خدا عاشق نقاشی بود

هرفصل به روی بوم،یک چیزکشید

یک بار ولی گمان کنم شاعر شد

یک گوشه ی دنج رفت و پاییز کشید

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۳۹۵ ساعت: 13:11

دوستی با مردم دانا چو زرین کوزه ایست

نشکند ، گر بشکند نتوان به دور انداختن

دوستی با مردم نادان سفالین کوزه ایست

بشکند ، گر نشکند باید به دور انداختن

نويسنده :مهدی
تاريخ: دوشنبه پنجم مهر ۱۳۹۵ ساعت: 12:6

 

پاییز آمده ست که خود را ببارمت

پاییز، نام  دیگر «من دوست دارمت»

بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را

یعنی تو را به دست خودت می سپارمت

باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو...

وقتی که در میان خودم می فشارمت

پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من

حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت

اصرار می کنی که مرا زودتر بگو

گاهی چنان سریع که جا می گذارمت

پاییز من، عزیز ِ غم انگیز ِ برگریز

یک روز می رسم و تو را می بهارمت

سید مهدی موسوی

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه دهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 13:12

ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد
عشق خود صرف همان کن که تو را می فهمد

درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد

نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر
پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد

دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد
به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد

عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم
پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد

اشک وصل است به خون دل و آن شاهرگت
بهر آن اشک روان کن که تو را می فهمد

گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند
پیش آن سرت عیان کن که تو را می فهمد

بگذار هر که دلش با تو نباشد برود
به کسی هی تو بمان کن که تو را می فهمد

شهرام نصیری

موضوع: شعر ,
برچسب‌ها: فراق, عشق, شعر, اشعار زیبا
نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۵ ساعت: 10:51

 

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب ...

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه ششم خرداد ۱۳۹۵ ساعت: 10:52

 

از نمك نشناسها آزار ديدن سخت نيست

درد دارد خوردنِ زخم از نمك پرورده ای

حسین زحمتکش

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت: 10:19

 

گنجشک

         به اولین قرارش نرسید...

لعنت به تفنگ بادی

                            همسایه...!

سيدعلی_ميرافضلی

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه سوم بهمن ۱۳۹۴ ساعت: 9:42

دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش

سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش

یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری

راضی به همین چند قلم مال خودت باش

دنبال کسی باش که دنبال تو باشد

اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش

پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت

منت نکش از غیر و پروبال خودت باش

صد سال اگر زنده بمانی ، گذرانی

پس شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش ...

اقبال لاهوری

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۴ ساعت: 11:42

می گویند در قدیم " منبر " را از چوب درخت گردو می ساختند که بسیار محکم

و با کیفیت است،درخت گردو علاوه بر چوب مرغوب،سایه و بارِ خوبی هم دارد

اما درخت چنار میوه ندارد، سایهِ درست و حسابی هم ندارد،

از آن چوبه ی دار می ساختند

دعوای این دو درخت در شعر بلند " جناب شهریار " بسیار شنیدنی است :

گفت با طعنه منبری به چنار

سر فرازی چه می کنی بی بار؟

نه مگر ننگِ هر درختی تو

کز شما ساختند چوبه ی دار

پس برآشفت آن درخت دلیر

رو به منبر چنین نمود اخطار

گفت : گر منبر تو منبر بود

کار مردم نمی کشید به دار ...

نويسنده :مهدی
تاريخ: جمعه سوم بهمن ۱۳۹۳ ساعت: 21:10

 

کاش می شد در ورای خاطرات کودکی

چرخ گردون فلک

ساعتی زین گردش بی حاصلش

مکث می کرد و مرا

در میان خاطرات کودکی جا می گذاشت

جعفر حسین نژاد

نويسنده :مهدی
تاريخ: چهارشنبه دهم دی ۱۳۹۳ ساعت: 21:40

برف نو برف نو

سلام، سلام

بنشین، خوش نشسته ای بر بام

پاکی آوردی ای امید سپید

همه آلودگی ست این ایام

احمد شاملو

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه دوم دی ۱۳۹۳ ساعت: 21:30

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،سرها در گریبان است

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم،زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

مهدی اخوان ثالث