مثل همين باران بی‌ سوال که هی می‌ بارد

که هی اتفاقا آرام و شمرده‌ شمرده می‌ بارد ...

سرشار از شعور  درخت اند

و خاطرات  سه فصل را بر دوش می کشند

آرام قدم بگذار بر چهره ی تکیده ی آن ها

این برگها حُرمت دارند

درد پاییز ،درد دانستن است ...

يه روز يه زن رشتی ...

بچه ای رو به دنيا مياره و تربيت ميكنه كه با سختی و تلاش زياد درس ميخونه شاگرد اول

ميشه بورسيه ميگيره ميره خارج ، كم كم ميشه بهترين جراح مغز و اعصاب دنيا ...

كسی كه جرج دبليو بوش رييس جمهور سابق آمريكا و گرهارد شرودر صدراعظم آلمان و

خیلی از چهره های مشهور دنیا جراحياشونو به اون ميسپرن ...

كسی كه الان رييس جراحان مغزو اعصاب دنياست ...

پرفسور سميعی الان نه تنها افتخار گيلان كه افتخار همه ايرانيها تو دنياست

همه چيزها را ساخته و آماده می خرند

ولی چون كسی نيست كه دوست بفروشد

آدمها مانده اند بی دوست.

شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری)

همه ی کاهو های نامرغوب رو سوا میکنه و میخره،ازش می پرسند چرا اینکار رو کردی!

میگه : صاحب سبزی فروشی پیرمرد فقیری هست،مردم همه ی کاهوهای خوب رو میبرند

و این کاهوها روی دست او می مونند و من بخاطر اینکه کمکی به او بکنم اینها رو میخرم

اینها رو هم میشه خورد ...

این ترکه کسی نبود جز:عارف بزرگ، سید العرفا، آیت الله سيد علی قاضی طباطبايی

اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوستداری زیاد جدی نگیرش،چون ارزشی نداره چون کاردل

دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روزبا عقلت کسی رو دوست داشتی،اگه

عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه ...

با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند

زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛

پس دوستشان بداراگر چه دوستت نداشته باشند...!