جملات زیبا و دلنشین | ۱۳۹۵/۰۵/۱ - ۱۳۹۵/۰۵/۳۱

جملات زیبا و دلنشین

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی...

درباره من
سلام
اینجا حرفها یا شعرایی که حالمو توصیف میکنه و چیزایی که ازشون درس میگیرم رو مینویسم و فقط برای آرامش خودم مینویسم و مطالب اینجا مخاطب خاصی نداره. . .
تا جایی که بتونم سعی می کنم منبع مطالبی رو که از خودم نیست رو درج بکنم
امیدوارم خوشتون بیاد
نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 10:55

 

محبت پیوند محکمیست که فاصله نمی شناسد

هر کجا که باشی در خاطرہ ها میدرخشی ...

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 11:33

 

بدترین خصلت این است که خودت را دست کم بگیری

تواضع کن اما خار نشو ...

نويسنده :مهدی
تاريخ: شنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 11:31
       روز ولادت تو غزل آفریده شد

                 مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

                             پلکی زدی و معجزه‌ای را رقم زدی

                                                از برق چشمات زحل آفریده شد

 

سلام یا علی ابن موسی الرضا
آقا جون دلم میخواست امروز تو صحن چلچله ها بودم و دلمو رها می کردم وسط اون همه اشاره عیدیشو ازتون بگیره،یا امام رضا دلم لک زده واسه وصله زدن اشکام به ضریحتون،بی قرار اون لحظه ایم که امن یجیب بخونم و دستامو گره بزنم به پنجره فولادتون و دخیل آرزوهامو ببندم تا قفل سینمو باز کنید و بارون محبتتونو بپاشونید روی دل غبار گرفتم و یه دستی بکشید تا شاید بوی خاک نم زده ی دلم کمکی بکنه واسه برگشتنم...
یادش بخیر بچگی هام؛صحن ایوون طلا،عطر گلاب قبل زیارت،دویدن دنبال کفترایی که مشغول دونه خوردن بودن،آخی...عجب صفایی داشت اونم پا برهنه روی سنگای مرمری...
هنوز شیرینی اون روزا توی دلمه،سوار دوش بابا شدن تو شلوغی های حرم،صدای نقاره خونه ها وقت اذان،قُلُپ قُلُپ آب سقاخونه،قول های بچه گونه ای که تو حرم میدادم و وقتی میرسیدم خونه...
یا امام رضا،قربون سخاوت و کرمتون
آقا جون عیدی امسال منو صفا و صمیمیت بچگی ها و معصومیت و صداقت اون روزا قرار بده تا دل زنگار گرفتمو صاف کنم با خلوص و ساگی...

میلاد  هشتمین حجت سرمد، نگین درخشان وطن

السلطان ابا الحسن، حضرت رضا (ع) مبارک باد

 

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 11:44

 

ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ مى ﮔﻮﯾﺪ:

ﺍﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮقع ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﺍﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮقع ﻣﺎﭺ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ‌‌‌‌‌

ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ

ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎهى ﮔﺎﺯ مى ﮔﯿﺮﺩ، ﮔﺎهى ﺩُمى ﺗﮑﺎﻥ مى دهد...

ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ

ﺣﺎﻻ تو هِی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ مچ ﺑﮑﻦ ﺗﻮی ﮐﻮﺯﻩ ی ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡِ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ!

ﺭﺍﺳﺖ مى ﮔﻮﯾﺪ ؛ ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ ﮐنى

ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ مى ﺷﻮﻧﺪ ، ﺭﺍحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪگى مى كنى

احمد شاملو

نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه چهاردهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 11:34

 


داشتن مغز ، دلیل قطعی برای انسان بودن نیست

پسته و گردو هم مغز دارند !

برای انسان بودن باید "شعور" داشت . . .

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه دهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 13:12

ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد
عشق خود صرف همان کن که تو را می فهمد

درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد

نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر
پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد

دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد
به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد

عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم
پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد

اشک وصل است به خون دل و آن شاهرگت
بهر آن اشک روان کن که تو را می فهمد

گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند
پیش آن سرت عیان کن که تو را می فهمد

بگذار هر که دلش با تو نباشد برود
به کسی هی تو بمان کن که تو را می فهمد

شهرام نصیری

موضوع: شعر ,
برچسب‌ها: فراق, عشق, شعر, اشعار زیبا
نويسنده :مهدی
تاريخ: پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 9:42

 

ماهی ها نه گریه می کنند، نه قهر و نه اعتراض

تنها که می شوند، قید دریا را می زنند

و تمام مسیر رودخانه را تا اولین قرار عاشقی شان برعکس شنا می کنند ...

بهرنگ قاسمی

نويسنده :مهدی
تاريخ: سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 11:42

 

در قانون انيشتين داریم : E=mc2

یعنی انرژی از بین نمیرود، تبدیل میشود

راستی انرژی ما به چی تبدیل میشود؟

به اخم کردن؛ به تحقیر دیگری؛ به عصبانیت؛ به حسادت؛ به افکار منفی ؟

یا انرژی‌ مون تبدیل میشه به لبخند؛ به تشویق؛ به خندیدن؛ به افکار مثبت

به همکاری؛ به هم نوع دوستی؛ به امید؛ به اعتماد به نفس ؟؟؟ کدام یک ؟؟؟

این ما هستیم که تصمیم میگیریم انرژی‌ مان را به منفی یا به مثبت تبدیل كنيم...

نويسنده :مهدی
تاريخ: یکشنبه سوم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: 10:32

 

یک شمش آهن را در نظر بگیرید که ارزش آن ۵ دلار است

اگر از این شمش آهن درکوره آهنگری،نعل اسب بسازید ارزش آن ۱۰دلار خواهد شد

چنانچه همین شمش را به یک کارگاه سوزن سازی بدهیم، بهای سوزن های ساخته شده

به ۳۲۸۵ دلار بالغ می شود

ولی اگر این شمش را به یک کارخانه ساعت سازی بدهیم قیمت ساعتی که نهایتا از آن

ساخته می شود ۲۵۰۰۰۰ دلار خواهد شد

در واقع تفاوت ارزش ایجاد شده بین ۵ دلار و ۲۵۰۰۰۰ دلار است

شما با خودتان چه می کنید؟از خودتان چه می سازید؟

چقدر به ارزشتان اضافه می شود...